محسنمحسن، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

محسن نی نی کوچولوی مامان پریسا و بابا سعید

19 ماهگی...

1393/3/8 18:40
نویسنده : پریسا
349 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دوشنبه22 اردیبهشت 1393.

محسن فردا 19 ماه و10 روزه میشه.1 سال و7 ماه و 10 روز...محبت

شب توی آسمان که ماه را میبینه به سوی اون اشاره میکنه و میگه "ماه".کلا هنوز دامنه لغاتی که میتونه به زبان بیاره خیلی محدوده .ولی ماشاالله همه چیز را میفهمه.گاهی اوغات هم واسه مامانش فرمون میبره.الان هم در خواب بعد از حمام به سر میبره گل پسرم.

دیگه قطره آهن بهش نمیدم.دندوناش را هم به دندانپزشک نشون دادم گفت خوبه مشکلی نداره.باید براش مسواک بزنی مرتب و تا 10 12 سالگی روی مسواک زدنش کاملا نظارت داشته باشی.شبها واسه محسن مسواک میزنم.بعد نیست کم کم داره میپذیره که باید مسواک بزنه . دندونهای جلو هم که با قطره آهن سیاه شده بود. تقریبا سفید شده.

مامانجون 2 روزه که رفته کربلا ان شاالله خدا حاجتش را براورده کنه و حسین را شفا بده.

دیگه نمیدونم چی بنویسم...

بعد از ظهرها محسن را میبرم پارک با وسایل بازی کلی بهش خوش میگذره .دیگه خودش  به تنهایی میتونه از پله های سرسره بالا بره و سر بخئره.

اموز خاله بهار و عمو محمود تصمیم گرفتن که اسم نی نی توی راهشون را "رضا "بذارن.انشاالله به سلامتی به دنیا بیاد احتمالا مرداد ماه به دنیا میاد.و شهریور ماه هم به امید خدا دختره خاله زهره به دنیا میاد.

امروز پنجشنبه 8 خرداد1393.

5 روز دیگه 19 ماهگی گل پسر تمام میشود و محسن پا توی 20ماهگی میگذارد.

.بالا پریدن با هر دوپا:

دیشب محسن با هر دو تا پاهاش بالا میپرید.از این کار جدید که موفق به انجام آن شده بود لذت میبرد و بارها پشت سر هم این کار را تکرار میکرد.

.آب بازی توی بالکن:

گاهی اوقات به محسن اجازه میدم بره روی بالکن خونمون و اونجا آب بازی کنه.2 تا ظرف به محسن میدم یه خورده آب را هم باز میگذارم.با شیلنگی که به شیر آب وصله ظرفها را پر از آب میکنه و...کمی هم آب کف بالکن میریزه یعنی داره بالکن را میشوره و با جارویی هم که توی بالکن گذاشتیم یه خورده جارو میکنه.خلاصه نیم ساعت گاهی هم 1 ساعت همونجا مشغول میشه.البته در آخر همه لباسهاش روخیس میکنه که باید عوضشون کنم.

.چیزهایی که محسن میگه:

صدای گربه و کلاغ و زنبور و شیر  را میتونه در بیاره. میگه "باز" یعنی در را باز کنین.دوغ و دوش را هم تقریبا شبیه هم میگه . به مامان عزیز و مامانجون هم میگه مامان. به بابا احمد هم میگه بابا. به نی نی هم میگه "نانا"...به چیز های کثیف مثل آشغال و گل وآب داخل جوی کوچه و سطل آشغال و...اشاره میکنه ومیگه "اه اه"با فتحه خوانده میشه.به آب هم میگه" آ " به ماست میگه " ما " به ماه میگه "ماه" به موز هم میگه "مو".

یه "نه " غلیظی هم میگه وقتی چیزی را نمیخواد بخوره و یا اینکه کاری را نمیخواد انجام بده میگه نه و با تکان دادن سر و دستش هم بر این تاکید میکنه.

انگور و زردالو و هندونه وطالبی و موز و آناناس وآلو خیلی دوست داره.تقریبا اکثر میوه ها را دوست داره ومیخوره.الان دیگه فقط سیب را کم میخوره.

آشغال میوه اش را خودش میره وتوی سطل آشغال میندازه.در کابینت را باز میکنه و بعد در سطل آشغال را و یه اه اه هم میگه و آشغال را میندازه داخل سطل آشغال.

ولی کلا همه چیز را میفهمه.

.صندلی محسن:

چند وقت پیش یه صندلی آبی رنگ واسه محسن خریدیم. این صندلی را خیلی دوست داره . میشینه روش تلویزیون میبینه.میذارش کنار پنجره و میشینه روش از پنجره بیرون را تماشا میکنه .میذاره زیر کلید برق میره روش می ایسته و برق را خاموش و روشن میکنه. میذاره کنار کابینت و یه چیزایی را از روی کابینت برمیداره.میذاره کنار اون کابینتی که کتابهای داستانش را گذاشتیم . وروش می ایسته و همه کتابهارا میریزه پایین...!!! صندلیش را میذاره کنار مبل و از روی صندلیش میپره روی مبل.این کار را بارها تکرا میکنه ولذت میبره...گاهی هم میذاره کنار  اجاق گاز و به آن دست میزنه که مامان دعواش میکنه.

.محسن در پارک:

وقتی میریم پاک اصرار داری که بذارم روی لبه حوض راه بری.منم تسلیم میشم دیگه. دستت را میگیرم و شما 3 تا4 دور از روی لبه دور حوض راه میری. تاب و سرسره  و الاکلنک سوار میشی وبیشتر به بچه های بزرگتر نگاه میکنی و سعی میکنی کارهای اونها را تکرار کنی مثلا از روی سرسره با شکم سر میخوری یا اینکه از میله بالای سرسره آویزان میشی.یه میله ای بالا سرسره هست مثل میله بارفیکس میمونه. و یا اینکه سعی میکنی از اون سمتی از پله های سر سره بالا بری که برای بچه های بزرگتره..!

دویدن را هم دوست داری توی چمن ها کلی میدویی که مامان هم بهت نمیرسه. از چوب هم خوشت میاد همیشه دنبال یه چوب خوب میگردی . چوب را بر میداری و توی دستت میگیری و با خودت اینور و اونور میبری .

هنوز هم کالسکه سواری را دوست داری .گاهی اوقات با کالسکه تو را بیرون میبرم .خیلی کیف میکنی.

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

سامان
8 خرداد 93 18:27
عکسشو نذاشتین ولی با این تعریفی که میکنید حتما شیرینه خداحفظش کنه ایشالا