محسنمحسن، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

محسن نی نی کوچولوی مامان پریسا و بابا سعید

20 ماهگی...

1393/3/26 16:36
نویسنده : پریسا
542 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دوشنبه 26 خرداد 1393.

13روزه که محسن20 ماهگیش را تمام کرده .یعنی الان 20 ماه و 13 روزش شده. 1 سال و8 ماه و13 روز.

الان محسن خوابیده واسه همین من تونستم بیام وسری به وبلاگش بزنم.

برای بار سوم  15 خرداد موهای محسن را  کوتاه کردیم.این بار هم مثل دفعه قبل (ایام نوروز) صفیه خانم توی بروجرد  موهاتو کوتاه کرد. بسکه جلوش بلند شده بود و میومد جلوی چشمت خاله صفیه دلش سوخت و دست به قیچی شد.من که خودم جرات نمیکنم دست به موهات بزنم.آخه بار اول  که خودم موهات رو زده بودم افتضاح شده بود...!

.کامیون محسن:

دو هفته پیش تقریبا همان روزکه 20 ماهگی محسن  تمام شد.واسش یه کامیون خریدیم که میتونه بشینه توش .وای خیلی ازش خوشش اومده .صبح که از خواب پا میشه اول میره سراغ کامیونش و سوار اون میشه.کلا بیشتر روز را به کامیون سواری سپری میکنه.یا داره هلش میده یا روش نشسته.یه گوشه اتاق پیش مبل هم مثلا پارکینگ کامیونه.میره و اونجا پارکش میکنه. انگشتش را میگذاره رو دیوار و میگه"دیب"بعدش مثلا در پارکینگ باز میشه و ماشین میبره داخلش.وقتی هم من بهش میگم:"میدی یه دور باکامیونت بزنم؟"  میگه"نه"و میره خودش میشینه روش.

یه کلید بر میداره فرو میکنه توی کامیونش مثلا سوییچشه...

.چیزهای جدیدی که محسن میگه:

به هلو میگه "دودو"یا "بوبو".

.کله معلق میزنه:

بیشتر با کمک من کله معلق میزنه اما چند باری هم خودش به تنهایی موفق شده این کار را بکنه.به حالت کله معلق سرش را روی زمین میگذاره و باسنش را میبره بالا بعدش منو صدا میکنه میگه:"مامان" یعنی کمک کن کله معلق شم.

.کلید را توی در میکنه:

.به به خوردن:

 محسن همچنان به به میخور.وقتی دور و برمون شلوغه مثلا رفته باشیم مهمونی یا مهمون داشته باشیم یادش میره به هب بخوره.ولی درحالت عادی هر دو یا سه ساعت میچسبه به من و میگه"ده".مثلا بروجرد که رفته بودیم اونجا هم  زهرا دختر خاله بهار بود وهم علی وحسین پسرهای دایی بهرام.کلا در طول روز دو بار به به میخورد...!!!

اونم وقتی میخواست بخوابه.متاسفانه محسن با به به خورده میخوابه و من هنوز نتونستم این عادتش را تغییر بدم .البته اگه شب خیلی خوابش بیاد و من نباشم( مثلا دیشب دستشویی بودم) ممکنه کنار باباش خوابش ببره مثل دیشب.حالا باید روی این قضیه بیشتر کار کنم.

تصمیم گرفتم شیر شبش را قطع کنم ولی هنوز موفق نشدم.خیلی گریه میکنه.تا صبح سه یا چهار بار پا میشه سر پا میشینه و با التماس میگه "ده"و هی اینو تکرار میکنه .اگه بهش شیر ندم شروع میکنه گریه کردن.منم دلم نمیاد گریشو ببینم وبهش به به میدم. از خراب شدن دندوناش میترسم آخه میگن شیر شبانه واسه دندون بچه خیلی بده و نباید شبها به بچه ها شیر بدیم...!!!نمیدونم واالله چه کار بکنم؟! خودم هم که شبها خواب درست و حسابی ندارم از بسکه این آقا محسن بلند میشه.

بعضی از مامانهای نی نی سایت تصمیم دارن تا قبل از شروع ماه رمضان بچه هاشون را از شیر بگیرن.ولی من صبر میکنم 2 سال محسن تمام بشه.در ضمن تا حالا چند نفر از جمله مامان عزیز(مادر باباسعید)مامانجون(مامان خودم)بهم گفتن که خوب نیست توی تابستان و هوای گرم بچه را از شیر گرفت.به همین خاطر من که20 ماه شیر دادم به محسن 4 ماه دیگه هم روش.گل پسر حالشو ببره تا پاییز ان شاالله.با وجود اینکه واقعا بعضی وقتها از شیر دادن کلافه میشم این از خودگذشتگی را میکنم به خاطر محسن گلم.

.تلفن حرف زدن:

محسن میره میشینه روی میز تلفن گوشی را برمیداره و...یه وقتهایی هم که مامانجون خونمون زنگ میزنه با سرعت میره و خودش گوشی را برمیداره و کمی با مامان جون حرف میزنه:شعر تاب تاب عباسی را واسه مامان جون میخونه و یه چیزایی هم در مورد مامان و بابا میگه که من نمیدونم چی میگه فقط مامان و باباش را میفهمم.

.شعر خواندن محسن:

شعر تاب تاب عباسی:

"تاب تاب ابا با ..دد..دد...دد...د"

شعر باب اسفنجی:

"بابا.. دد.....بابا..دد..."

.باز شدن در پارکینگ و ماشین بابا:

وقتی میریم بیرون باز و بسته شدن در پارکینگ خونه ها وقتی ماشین میخواد بره توی پارکینگ یا برعکس خیلی براش جالبه و با انگشتش اشاره میکنه ومیگه "باز" یعنی در باز شد.می ایسته و نگاه میکنه.

ماشین بابایی را هم میشناسه .هر جایی ماشین مثل ماشین بابا (پژو پارس طوسی) میبینه به اون  اشاره میکنه ومیگه "بابا" یعنی این ماشین مثل ماشین باباست.

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (0)