روزهای خوب باهم بودن...
این روزها خیلی وقت نمیکنم چیزی توی وبلاگت بنویسم.10روز دیگه پا توی 8 ماهگی میگذاری انشاالله.کم کم داری بزرگ میشی مامانی.
دست زدنت خیلی خوب شده مرتب واسه جلب توجه مامان دست میزنی.همچنان غلت میزنی و تمام تلاشت رو میکنی که سینه خیز بری .کمی هم پیشرفت کردی.ولی غلت زدنت از سینه خیز رفتنت خیلی بهتره. وقتی با سینه خیز به جلو پیش نمیری چند تا غلت پشت سر هم میزنی و خودت رو جابه جا میکنی.
مرتب میگی ..دد..دد..د.....دد...دد...د....! زهرای خاله بهار میگه: "محسن خاله ددری شده همش میگه دد..دد.د.."
بعضی روزها با هم میریم بیرون .خوش میگذره.
بلغور گندم و گشنیز و روغن زیتون و سیب هم به خوردنیهات اضافه کردم .
به هر حال این روزها روزهای خوبی هستن. بچه داری یه خورده زحمت و سختی داره ولی واقعا بچه شیرین و دوست داشتنیه.
خیلی دوستت دارم محسن کوچولوی مامان..! امیدوارم همیشه سلامت باشی و وقتی هم بزرگ شدی به همین خوبی و حتی بهتر از این روزها باشی واسه مامان و بابا .
ان شاالله خدا همه بچه ها رو واسه مامان و باباشون نگه داره.