محسنمحسن، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

محسن نی نی کوچولوی مامان پریسا و بابا سعید

12 ماهگی...

1392/8/7 10:18
نویسنده : پریسا
400 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سه شنبه 23 مهر 92.

محسن مامان 1سال و 10روزش شده...

فردا عید سعید قربان است...

عیدت مبارک عزیز دل مامان وبابا....لبخند

 

اول اینکه دوشنبه 15 مهر رفتیم بهداشت هم واکسن 1سالگیت رو زدم وهم قد و وزنت را اندازه گرفتم.

واکسنت که خیلی راحت بود اصلا هم گریه نکردی.احتیاجی به استامینفون هم نداشتی آخه واکسن 1سالگی تب نداره.

قد:74 سانتی متر

وزن:9/250 کیلوگرم

دور سر 47 سانتی متر

رشدت خوب بوده ماشاالله و روی نمودار.

با پایان 1سالگی دیگه مجاز هستی همه چی بخوری.

صبحانه:

بهت کره عسل با نون دادم خیلی دوست داشتی.دیگه کره خرما و ارده شیره با نون هم میخوری .این ها را به صورت لقمه های خیلی خیلی کوچک میخوری.بعضی روزها هم همان حریره بادام همیشگی را بهت میدم با این تفاوت که گاهی حریره را با بادام با پوست درست میکنم.

به هر حال اگه صبح بعد از بیدار شدن اول صبحانه بخوری و بعد به به مامان. صبحانه را بهتر میخوری.وگرنه ادا در میاری و 2 یا 3 لقمه بیشتر نمیخوری و بقیش را تف میکنی حق هم داری آخه به به خوردی وسیر شدی...!

ناهار وشام:

هر غذایی که برای خودمان میپزم از همان شما هم میخوری.فقط با قاشق کمی نرمترش میکنم.

شیرین کاریها:

.بالارفتن از نردبان:

شنبه 20 مهر ماه بابایی رفته بود روی نردبان که پرده را وصل کند شما هم پشت سرش سعی کردی از نردبان بالا بری .بار اول افتادی ولی دوباره تلاش کردی و روی پله اول نردبان ایستادی.

بابا پایین اومد ولی شما همچنان در تلاش برای بالا رفتن از نردبان.و شما یکی یکی از هر 4 پله نردبان بالا رفتی وبا غرور و اعتماد به نفس روی پله آخر ایستادی و به ما نگاه کردی. من و بابا هم با تعجب و ترس بهت نگاه میکردیم.بابا از نردبان پایین اوردت و شما دوباره از همه پله های نردبان بالا رفتی.اینبار ازت فیلم گرفتم.ناگفته نماند که تمام مدت بابا از نزدیک مواظبت بود که خدای نکرده نیفتی.

.ایستادن روی شیر اسباب بازیت:

این آقا شیره که مامان جون و بابایی واسه تولدت گرفتن...به جای اینکه روش بشینی همش میری روش می ایستی...!!!

.کلاغ پر:

خودت کلاغ پر میگی.انگشتت را میذاری روی زمین یا پات میگی "دیز" انگشتت را میبری بالا میگی "د.."

ومیشه" دیییز.....ددد...." این حرکت را چند بار پشت سر هم تکرار میکنی و میخندی.

.اتل متل توتوله:

اتل متل توتوله را هم خودت بازی میکنی. با یک دستت یا هر دو دستات میزنی روی پات و میخندی و مامان واست میخونه:"اتل..متل..توتوله..گاو حسن چه جوره..."

.تاب بازی:

درست همان 13 مهر روز تولدت بردمت پارک و برای اولین بار سوار تاب شدی.خوشت اومد.از آن روز به بعد سعی میکنم هر روز ببرمت تاب بازی.مامان واست میخونه :"تاب تاب عباسی..خدا منو نندازی..."خودت هم میخونی:"دد...د..د..د...د..دد..."

کلا همه چیزها رو بر وزن دد میگی.

.سرسره بازی:

همان روز تولدت سرسره هم سوارشدی.از سرسره بازی هم خیلی خوشت میاد کلی کیف میکنی .وقتی میذارمت بالای سرسره خودت رو با هیجان هل میدی جلو تا زودتر سر بخوری.ولی هنوز من دستت را تا پایین سرسره میگیرم وبه تنهایی سر نخوردی.

. گربه و کلاغ :

گربه را به نام پیشی خوب میشناسی.کلاغ را هم همینطور خوب میشناسی .هر کجا که گربه وکلاغ میبینی میگی "دیییز"و دو تا دستت را به سمتشون باز میکنی انگار میخوای بغلشون کنی و به سرعت به سمتشون حرکت میکنی که بگیریشون.خوب مصلما اونا هم فرار میکنن و با نزدیکتر شدن تو دورتر میرن.

از آنجا که گربه ها معمولا میرن زیر ماشین قائم میشن.هر وقت میبرمت بیرون میشینی و زیر ماشین ها رو نگاه میکنی ببینی گربه هست یا نه؟!!

.جیز:

به نظر میرسه معنی جیز را هم خوب فهمیدی .اگه چیزی رو بهت بگیم جیزه دیگه دست نمیزنی.احتیاط میکنی و انگشتات رو جمع میکنی و میگی "جییززز".

یه خورده هوا سرد شده وبابایی یکی از شوفاژها را باز کرده.رفتی بهش دست زدی و به مامان و بابا نگاه کردی و با خنده گفتی"جیییززز"دیگه هم دست نزدی.باز هر وقت میری پیش شوفاز دستت را جمع میکنی و میگی"جییززز".

.توپ بازی:

یک توپ تنیس بهت دادم خیلی دوستش داری.هم با دستت پرتش میکنی و هم با پات بهش میزنی ومیری دنبالش.

.نگاه کردن از پنجره:

مدام میری جلوی پنجره وبه بیرون نگاه میکنی و میگی" د..د...."به خصوص اگه بهت بگم:" برو ببین پیشی اومده یا نه؟ " میدویی میری سمت پنجره و به بیرون نگاه میکنی.

.زنگ در:

هر وقت صدای زنگ در را میشنوی میری به سمت آیفون و با هر دوتا دستت به آیفون اشاره میکنی ومیگی:"د..د.."بعد بدو بدو به سمت من میای تا بغلت کنم و شما بتونی دکمه باز کردن در را بزنی.

دیگه بگم.......

 موقع غذا خوردن میری بغل بابا  میشینی.

میای بغل من و ناز میکنی...

راستی وقتی میریم بیرون کفش پات میکنم ها....

وقتی بهت میگم بیا چراغ را روشن کن به کلید برق نگاه میکنی و انگشت اشارت را برای روشن کردن برق آماده میکنی..

 دیروز ازت پرسیدم توپت کجاست؟ برو بیارش.رفتی نشستی زیر تخت مامانی را نگاه کردی.باورم نشد که توپت رفته زیر تخت و تو اینو یادت مونده...

داری یواش یواش بزگ میشه محسن مامان...عسل مامان..خوشگل مامان..

.خیلی دوستت دارم مامانی...آنقدر که قابل توصیف نیست...!

ان شاالله خداوند خودش حافظ و نگهدار شما وهمه بچه ها باشه....

 

امروز سه شنبه 7 آبان 92.

محسن جان....حدود 1 هفته دیگه 13 ماهت تمام میشود.

دیروز با دوستان نی نی سایت و نی نی های گلشون بهشت مادران(پارک بانوان تهران) قرار گذاشتیم.

خوش گذشت..!

(زهراجون و پسر نازش آقا نیما.کوثرجون و  آقاحامد . ریحانه جون وآقا امیر حسین. عطیه جون و آقاصدرا و من و  آقامحسن گل .)

پنج تا مامان بودیم و پنج گل پسر .حالا دیگه همه گل پسرها راه افتادن .واسه همینم یه خورده کنترل کردنشون مشکل بود .بچه ها اینور و اونور میرفتن و مامانها هم پشت سر اونها بدو بدو میکردن که مواظبشون باشن مبادا زمین بخورن خدای نکرده.

 

محسن توی این ماه:

یاد گرفته که دور خودش بچرخه....تا اینکه سرش گیج میره ومیفته.

وقتی میخوام بهش قطره آهن بدم میخنده و فرار میکنه.

از همه چیز میخواد بال بره.... مثلا شیرش رو میذاره زیر پاش که بره روی میز .دیروز هم پاشو گذاشت روی ساکش و رفت بالای پاتختی بعدش کلی احساس غرور وسربلندی بهش دست داده بود انگار که قله اورست را فتح کرده.

سعی میکنه که دمپایی پاش کنه.تو خونه که دمپایی که پاش میکنم ذوق میکنه و راه میره وموقع راه رفتن به دمپاییهاش نگاه میکنه.

وقتی مامان یا بابا آغوششون را باز میکنن و به محسن میگیم بدو بیا توی بغلمون ..میخنده و با سرعت هر جا باشه بدو بدو میپره تو بغل مامان و یا بابا..

 از محسن میپرسم :چشم مامان کو ؟ انگشت اشارش رو میذاره روی چشمم. میپرسم دماغ مامان کو ؟ انگشتش رو میذاره رو دماغم .میپرسم دهن مامان کو ؟ انگشتشو میذاره روی لبهام .منم انگشتش رو میبوسم..

به محسن میگم مامان رو بوس کن...میخنده و لبهاشو میذاره روی صورتم . صورتم خیس میشه میفهمم که بوسم کرده....!!!


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)