محسنمحسن، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

محسن نی نی کوچولوی مامان پریسا و بابا سعید

2سال و 8 ماهگی...

1394/3/26 17:31
نویسنده : پریسا
429 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سه شنبه 26 خرداد 94.

دو روز دیگه ماه رمضان شروع میشود...

کارهای جدید محسن...

محسن هم نزدیکه وارد 2سال و 9 ماهگی بشه.این روز ها دیگه خوب میتونه سه چرخه سواری کنه .میبرمش دور میدان اونجا تند وتند پا میزنه و از سه چرخه سواریش لذت میبره.اسکوتر بازی هم بلده.جدیدا" یه 10 روزی هم میشه که کار با موس و کامپیوتر را یاد گرفته.از وقتی سی دی میشا و کوشا را براش گرفتم خیلی مشتاقانه پشت کامپیوتر میشینه و بازیهای آموزشی این سی دی را انجام میده . دو سه روز اول من خودم انجامش میدادم .بعد متوجه شدم به دست من نگاه کرده و خودش هم کار با موس را یاد گرفته .حالا خودش بازی میکنه.گاهی هم با  نرم افزارpaint  نقاشی هایی میکشه البته بیشتر خط خطی میکنه. همه رنگ ها را هم بلده. علاقه زیادی هم به باب اسفنجی داره .خودش میره سی دی باب اسفنجی را توی دستگاه ویدئو سی دی میگذاره و با دقت و تمرکز نگاه میکنه .خسته هم نمیشه.اگه من بهش نگم بسه دیگه ول نمیکنه. همچنان به باب اسفنجی میگه "با د دیس badadeez".

چند روز پیش هم با مامان جون رفتیم آتلیه چند تا عکس گرفتیم. محسن خیلی همکاری کرد برام جالب بود.هر کاری که عکاس میگفت انجام میداد.

هنوز رضایت نداده که ببریمش آرایشگاه.واسه همینم موهاش یه خورده نامنظم و بلند شده.قبل از عکاسی هم به کمک بابا سعید کلی موهای محسن را سشوار کشیدیم و شانه زدیم تا کمی صافتر شد.

 محسن میگه "من بزرگ شدم " و برای نشان دادن این مطلب میره و جراغ حمام را روشن و خاموش میکنه. یعنی اینکه آنقدر بزرگ شدم که دستم به کلیدبرق میرسه.

وقتی سوار تاکسی میشیم اصرار داره که خودش پول را به آقای راننده بدهد من هم پول را میدهم به محسن تا این کار را بکند.

بعضی وقت ها هم که به خاطر خرابکاری که کرده از دستش ناراحت میشم فوری میاد و من را بوس میکنه و میگه "آشتی".منم میبخشمش.

 ماشاالله هزار ماشاالله پسر خوب و مهربانیه .انشاالله که خدا حفظش کنه.محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)