3ماه 7روز
محسن عزیزم...این روزها خیلی شیرین شدی.ابه زبون مخصوص خودت با مامان و بابا حرف میزنی و یه صداهایی از خودت در میاری...که ما از شنیدنش لذت میبریم. "آق...ا" و " آق...ون" که مامانجونت یادت داده و "هی "..."هوی"..." آ...بو "......گاهی هم با آب دهنت حباب درست میکنی! دستت رومیخوری مخصوصا انگشت شصتت رو. خنده های خیلی شیرینی میکنی. انشاالله همیشه لبت خندان باشه مامانی..! سه شنبه19دی واسه اولین بار با کریرت گذاشتمت توی کالسکه و توی خونه با کالسکه اینور و اونور بردمت .خوشت اومد.این ایده رو یکی از آشناها داد..که اینطوری به کالسکه عادت میکنی و کمتر مجبور میشیم بغلت کنیم. از وقتی ازبروجرد برگشتم به خاطر آلودگی شدید هوای تهران بیرون نبردمت.فقط یک ب...
نویسنده :
پریسا
15:47