3 ماه و نیم از تولد محسن کوچولو میگذره..!
امروز دقیقا 3 ماه و 16 روزت شده.
مامانی ما که این هفته هم نشد ببریمت واسه ختنه. بابا سعید سرش خیلی شلوغه نمیرسه.ببینم هفته آینده به امید خدا میتونیم قال این قضیه رو بکنیم ان شاالله..!
از خودت بنویسم که ماشاالله خیلی خیلی ناز وخوشگل وتو دل برو شدی.هر وقت نگاهت میکنم خدا رو شکر میکنم که این پسر سالم و زیبا رو به ما هدیه کرده .خدا واسه بابا و مامان حفظت کنه ان شاالله.
این روزها صداهای جدیدی به دامنه اصواتت اضافه شده و شیرینتر با مامانی و بابایی ارتباط برقرار میکنی.
یه اتفاق جالب دیروز افتاد .وقتی میذاشتمت توکریرت نق میزدی و بیتابی میکردی...و توی بغل مامانی آروم میشدی.وقتی میخواستم بشورمت و پوشکت رو باز کردم در پماد کالندولا(پماد سوختگی) از توی پوشکت افتاد ...! نگو در پماد تو پوشکت جا مونده بود و هر وقت مینشستی توی پات فرو میرفته واسه همین احساس ناراحتی میکردی..!! ببخشید مامان...پیش میاد دیگه...!
وقتی که من میخندم...
وقتی گریه میکنم این شکلی میشم...
وقتی که آروم هستم ودارم بازی میکنم...
وقتی که مامان میخواد پوشکم رو عوض کنه...