محسنمحسن، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

محسن نی نی کوچولوی مامان پریسا و بابا سعید

محسنم را از شیر گرفتم...

امروز جمعه 4 مهر 1393 . خیلی سخت بود بعد از 2 سال به جگر گوشه ام گفتم:" دیگه به به تلخ شده اه اه شده."محسن اولش بغض کرد و کمی گریه کرد ولی وقتی ضربدر روی سینه هایم را دید باورش شد که به به مامان اه اه شده .حتی حاظر نشد امتحانش کنه. خودم هم کمی گریه کردم ولی چاره  چیه...! ( با چسب سفید مخصوص پانسمان روی هر دو سینه ام ضربدر زدم) ظهر پنج شنبه 3 مهر 1393 مطابق با 29 ذی القعده 1435  سه مرتبه "سوره یس" را تلاوت کردم و به حضرت فاطمه (س) همه مادران مقرب درگاه خداوند تقدیم کرده و از ایشان کمک خواستم.وهمزمان با آن از هر دو سینه به محسن شیر دادم و بر اناری شیرین که مامانجون بهم داده بود دمیدم. تا از این انار به ...
4 مهر 1393

23ماهگی...

امروز سه شنبه 4 شهریور 93. خیلی وقته که سری به وبلاگ محسن کوچولو نزدم.واقعا با بزرگتر شدن بچه ها نگهداریشون هم زمان بر تر میشه . 9 روز دیگه محسن 23 ماهش تمام میشه و حدود 40 روز دیگه تولد 2 سالگیه پسر کوچولومه. این روز ها واقعا وقت نمیکنم بیام پشت کامپیوتر بنشینم.الان هم محسن  درخواب بعد از ظهرش به سر میبره و من هنوز نخوابیدم واسه همینه که اینجام. اتفاقات این 3 ماه را ثبت میکنم: .آزمایش خون: یک آزمایش خون از محسن گرفتیم به لطف خداوند همه چیز نرمال بود. ومیزان آهن خون محسن هم به اندازه نرمالش بود و دکتر گفت نیازی نیست بهش قطره آهن بدم.البته من 2 ماهی میشد که قطره آهن محسن را قطع کرده بودم. من هم از این قضیه کلی خوشحال...
4 شهريور 1393

20 ماهگی...

امروز دوشنبه 26 خرداد 1393. 13روزه که محسن20 ماهگیش را تمام کرده .یعنی الان 20 ماه و 13 روزش شده. 1 سال و8 ماه و13 روز. الان محسن خوابیده واسه همین من تونستم بیام وسری به وبلاگش بزنم. برای بار سوم  15 خرداد موهای محسن را  کوتاه کردیم.این بار هم مثل دفعه قبل (ایام نوروز) صفیه خانم توی بروجرد  موهاتو کوتاه کرد. بسکه جلوش بلند شده بود و میومد جلوی چشمت خاله صفیه دلش سوخت و دست به قیچی شد.من که خودم جرات نمیکنم دست به موهات بزنم.آخه بار اول  که خودم موهات رو زده بودم افتضاح شده بود...! .کامیون محسن: دو هفته پیش تقریبا همان روزکه 20 ماهگی محسن  تمام شد.واسش یه کامیون خریدیم که میتونه بشینه توش .وای خی...
26 خرداد 1393

19 ماهگی...

امروز دوشنبه22 اردیبهشت 1393. محسن فردا 19 ماه و10 روزه میشه.1 سال و7 ماه و 10 روز... شب توی آسمان که ماه را میبینه به سوی اون اشاره میکنه و میگه "ماه".کلا هنوز دامنه لغاتی که میتونه به زبان بیاره خیلی محدوده .ولی ماشاالله همه چیز را میفهمه.گاهی اوغات هم واسه مامانش فرمون میبره.الان هم در خواب بعد از حمام به سر میبره گل پسرم. دیگه قطره آهن بهش نمیدم.دندوناش را هم به دندانپزشک نشون دادم گفت خوبه مشکلی نداره.باید براش مسواک بزنی مرتب و تا 10 12 سالگی روی مسواک زدنش کاملا نظارت داشته باشی.شبها واسه محسن مسواک میزنم.بعد نیست کم کم داره میپذیره که باید مسواک بزنه . دندونهای جلو هم که با قطره آهن سیاه شده بود. تقریبا سفید ش...
8 خرداد 1393

18 ماهگی...

امروز شنبه 23 فروردین1393. ساعت 8/5 صبحه ومحسن هنوز از خواب بیدار نشده. بالاخره امروز فرصت کردم بیام و اینجا چیزی بنویسم. محسن عزیزم 18 ماه و 10 روزشه.کوچولومون 1 سال و نیمه شده. محسن عزیزم قلب مامان و بابا برای شما میتپه و هر ان قدر که بگویم دوستت داریم کم گفتم...! هفته گذشته رفتیم و واکسن 1/5 سالگی محسن را زدیم.پسرم خیلی شجاعه خیلی گریه نکرد...! وزن : 10/600 کیلوگرم قد : 79 سانتی متر دور سر : 48/5 نوبت بعدی بهداشت هم دیگه 2 سالگی محسن انشاالله . از تعطیلات نوروز بگم: رفته بودیم بروجرد پیش مامان جون و چند روزی هم خرم اباد خونه دایی بهرام.خوب بود به هممون خوش گذشت. .صدای کلاغ: محسن هم چند روزه خودش یاد گرفته ...
23 فروردين 1393

17 ماهگی...

امروز شنبه 17 اسفند 62. محسن کوچولو 17 ماه و 4 روزشه. . رفتن به پارک: محسن مامان ...تقریبا هر روز میبرمت پارک ... سرسره بازی میکنی و تاب سوار میشی .دوست داری خودت از پله های سرسره بالا بری ..البته هنوز به تنهایی نمیتونی مامانم بهت کمک میکنه. اگر ولت کنم که چهار دست و پا میتونی از پله بالا بری ولی خوب سر تا پات رو خاکی میکنی واسه همینم من دستت را میگیرم و بهت کمک میکنم تا از پله های سرسره بالا بری و خودت سر میخوری پایین. سرسره را خیلی دوست داری. وقتی میبرمت بیرون دیگه دلت نمیخواد برگردی خونه نزدیک خونه که میرسیم شروع میکنی به نق زدن و به سمت میدان اشاره میکنی یعنی "نریم خونه دوباره بریم بازی کنیم" خلاصه باید بغلت کنم و بیارمت...
27 اسفند 1392

16 ماهگی...

امروز شنبه 26 بهمن 92... محسن مامان 16 ماه و 13 روزش شده. این روزها خیلی کم وقت میکنم کاری به غیر از مراقبت از گل پسرم انجام بدم..آخه محسن بسیار بازیگوش شده و مدام از مبل و میز و هر چی که بتونه بالا میره و من باید مواظبش باشم که خدای نکرده اتفاقی براش نیفته .اینجوریه که کلا این روز ها فقط مشغول بچه داری هستم. خدا حفظت کنه محسن مامان.... .سرسره: چند روز پیش بردمت پارک سرسره سواری کردی. خودت به تنهایی از سرسره سر خوردی کلی کیف کردی دیگه سرسره را ول نمیکردی... .چرخیدن: دور خودت میچرخی خیلی زیاد تا اینکه از شدت سرگیجه میفتی روی زمین ودیگه نمیتونی بچرخی.. ......... از خوردن قطره آهن بدت میاد.هر وقت قطره چکان را دستمن میب...
26 بهمن 1392